اين روزها
سلام عروسك خوشمل مامان ببخش كه دير اومدم تا برات بنويسم يه مدتى سرم شلوغ بود
يه كمى هم شما شيطون شدى تمام وقتم فقط تو هستى عزيزم
از كارات بكم كه ماشالا همه حرفامو ميفهمى همونو انجامش ميدى مثلا ميكم واى خراب شد
تو هم مرتب واى واى ميكنى دستاتم تكون ميدى ميكم دست نزنى خراب ميشه دست
نميزنى ولى زودى يادت ميره كار خودتو ميكنى
عاشق تلفن هستى تا اين يكى رو هم خراب نكنى ول كن نيستى
دردرى هم كه شدى غروب كه ميشه ميرى جلو در يعنى بريم دردرى من دلم ميسوزه
ميبرمت ظهر تا غروب هم خودم باهات بازى ميكنم لى لى حوضك اتل متل كلاغ بر و ........
حرف زدنتم بهتر شده مامان بابا دردر اب با عدد 2 و3 عزيزم عيز هيس س فعلا همين
از غذا خوردنت اصلا راضى نيستم به اجبار بايد دهنت باز كنم تا كمى بخورى بيشتر مايلى خودت بخورى مثل اين البته تنقلات بيشتر ترجيح ميدى
خلاصه عزيزم حسابى شيرين شدى بابايي كه ميكه همين جورى بمونه بزرك نشه
از بس كه خوردنى شدى بهش حق ميدم دوستتتتتتت دارم
اينجا روزى بود كه ايران برده بود تو هم خوشحال بودى
اين سه جرخه رو مامان اشرف با عمه نركس باهم واسه دندونت خريدن دستشون درد نكنه
بارن جون امده بود تا با هم بازى كنيد دارى هولش ميدى
ديدى بي خيال نميشه خسته شدى
بعد دل باران برات سوخت اومد تا تو رو سوار كنه بعد هولت ميداد