تمام هفته عسلم
سلام گل مامانی
ازاین روزا برات بگم کل هفته همش با هم بیرون بودیم اخه اصلا دیگه دوست
نداری خونه بمونی یه عادت شده برات حتما یه سر باید بیرون بری منم دلم
می سوزه البته هوا الان خیلی بهتر شده از اون گرمای شدید کم شده
بهتر مامان زمستون بیشتر دوست داره خلاصه این که به بهونه تو عسلی
مامان و بابا هم حوصله میکنن برن برای گردش و تفریح به تو هم خیلی
خوش میگذره ماشالا شیطون تر از قبل شدی بیرون که میریم همین که
بابایی زمین میزاره به قول بابا مثل جت اسکی میدویی دلم خیلی شور
میزنه بد جوری میدویی تازگی یاد گرفتی همش میگی اینا به همه چی
اینا میگی کافیه یه مغازه بریم همه چی میخوایی منم برای جیگرم
میخرم بابا میگه بد میشه ولی دلم میخواد هر چی میخوایی برات بخرم
خیلی بانمک شدی همه چیز میفهمی هر وسایلی که رو زمین باشه
میاری میدی به ادم بعد میگی اینا کافیه کسی بیاد خونمون بیچارش
میکنی از بس که اسباب بازیتو میدی بغلش یه عروسک فیل یه
زرافه داری خیلی دو ستشون هم داری با خودت میخوابونی بابا که از
سر کار میاد میبری میدی بغلش نازش میکنی که بابا هم نازش کنه
خلاصه هلاک این دو تا عروسک شدی
تازگیا یه کمی هم بد اخلاق شدی واسه دندوناته عزیزم داری اذیت میشی
میدونم برای همین مامان و بابا رو میزنی بهت غذا میدم نمیخوری
اعصبانی میشم تو هم جیغ میکشی بعد مامانو میزنی همه چیزو بهونه
میکنی خدا کنه زودتر دندونات در بیاد کمتر اذیت بشی قربونت بشم
حتما واسه همینه مدام اب میخوری 5 دقیقه 5 دقیقه ابا ابا میکنی
خیلی زیاد اب میخوری شایدم واسه جنب و جوش زیادیه نمیدونم واسه
این قضیه خیلی اذیت میکنی از بس زیاد اب میخوری شکمت باد میکنه
غذا هم نمیخوری عزیز دلم
عروسک قشنگم این روزای قشنگ با تو قشنگتر شده
روز و ماه با وجود تو نازنینم زود برام میگذره اصلا نمیفهمم کی روز میشه
کی شب خوشحالم و خدا رو شکر میکنم تو نفس به ما داد با نگاه کردن
تو تمام وجودم غرق شادی میشه واقعا از ته دلم میگم یه وقتایی با نگاه
کردن به تو اشک تو چشمام میاد نمیدونم به خاطر دوست داشتن زیادیه
یا وا بستگی زیاد یه وقتایی هم میترسم کنارت نباشم از خدا خواستم
که مارو از هم جدا نکنه تو تمتم وجودمی نازنینم دوست دارممممممم
اینم عکسای شازده کوچولو چند شب رفتیم جشنواره برج میلاد با عمه
نرگس اینا خیلی خوش گذشت نقاشی هم کردی یه کتاب داستان گرفتی
اولین شبی که رفتیم برج میلاد ادمایی که به شکل هخامنشی بودن عکس
انداختیم خیلی میترسیدی
باران جونم و برهام جونم با ادمك
از اين ادم كه خيلي ترسيدى
اينجا هم نميدونم چی دیدید میخواستید
رفتی تو قسمت بازیا انداختیمت اون تو نشستی فقط سرت بیرون بود کلی
برات خندیدیم خیلی بانمک شده بودی
ببین چه جوری رفتی اون ته فقط سرت بیرون بود
یه کمی الو میخوری یه کمی هم بستونک عاشقشی