پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

پرهام هستی ما دوتا

ماجراى به دنيا اومدن عشقم

1392/2/19 21:03
نویسنده : مامان مینا
428 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم یه روز قبل از این که به دنیا بیایی خیلی دلشوره داشتم هم خوشحال از این که میبینمت

وبغلت میکنم ناراحت از این که ازم جدا میشی فکر میکردم از شکم مامانی بیایی خیلی نزدیکم

نمیشی خلاصه اون روز تا صبح نخوابیدم همش تو فکرت بودم که فردا چی میشه صبح ساعت

٦ با عزیز و مامان بزرگت و عمه زهرا و بابا جون راهی بیمارستان شدیم تا بابایی کارارو انجام بده

منم رفتم قسمتی که سرم میزدن تا برای اتاق عمل اماده بشم مامان جون یه کمی هم ترسیده

بودم با همه خدا حافظی کردم اما بابایی نبود دلم خیلی گرفت خلاصه رفتم اتاق عمل تا زمانی که به

دنیا بیای خانم دکتر با مامان صحبت میکرد تا زندگیم قدم رو چشای مامان گذاشتی همین که

صدای گریه هاتو شنیدم همین جوری اشک از چشمام سرازیر میشد تا این که دیدمت خیالم

راحت شد خیلی ناز بودی تمام زندگیم نفسم خدارو هزار بار شکر که تو فرشته رو به مامان و

بابایی داد قربون دستای کوچولوت برم مادر دوست دارم

 

اينم عكس تازه به دنيا امدنت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ساجده
21 اردیبهشت 92 0:10
مينا جون واقعا خاطره به دنيا اومدنشون خيلي شيرينه
خدا براتون حفظش كنه


ممنون ساجده جون